فتحعلیشاه قاجار وزیری داشت که تمام نزدیکان خود

را به حکومت شهری یا پست مهمی منصوب کرده بود

روزی مردی اصفهانی نزد برادر این وزیرکه حاکم

اصفهان بود رفت و از سنگینی مالیات و ظلمی که به

مردم می شد شکایت کرد.

حاکم: توناچاری این مالیات را بدهی یا از این شهر بروی

اصفهانی: کجابروم؟

حاکم:به هر درکی که می خواهی برو، مثلاً برو به شیراز

اصفهانی:حاکم شیرازهم یکی از برادرهای شماست

حاکم با عصبانیت:به کاشان برو

اصفهانی: حاکم آنجاهم یکی ازبرادرهای شماست

حاکم با عصبانیت بیشتر: اصلاً برو به تهران وازدست

من شکایت کن

اصفهانی: چگونه شکایت کنم،در حالی که برادر شما

وزیر درباراست

حاکم با عصبانیت فریاد می زند: پس برو به جهنم

اصفهانی باخونسردی:پدرتان تازه مرحوم شده و به آن

دنیا رفته اند .

(( حتماً در آنجا پستی دارد و اکنون همه کاره جهنم هستند قربان!!))